آوینا یکی یه دونه مامان و باباش

بزرگ شدی، خانوم شدی ... عوض شدی، شیطون شدی

چند وقته تقریبا بعد از عید خیلی رفتارات عوض شده طوریکه مامان جون هم مکه تو رو دید گفت چقدر این دختر عوض شده خانوم شده!!!!!وای وای چطوری بگم، چقدر رفتارهای مستقلانه از خودت نشون میدی!!!!! ساده تر بگم به هیچ عنوان ما رو آدم حساب نمی کنی!!! حرفهای گنده گنده می گی و هر حرف و تذکر و نکته ای رو که بهت می گیم در عرض چند دقیقه یا ساعت یا روز به هر حال به یه نحوی به خودمون تحویل میدی و گوشزد می شی آخه من چقدر بهتون بگم .... یه خبر جالب که چند روز قبل از رفتنمون به حج علاقه عجیبی به بستن موهات با سنجاق و کش پیدا کردی که قبلا به هیچ عنوان اجازه نمی دادی موهاتو ببندم، البته چند ماهی بود به بلند کردن مو علاقه پیدا کرده بودی و فقط به دلیل بلند شدن موهات ...
22 ارديبهشت 1393

برگشت از سفر حج

ما به سلامتی 8 اردیبهشت از مکه برگشتیم و ....... با یه عالمه دلتنگی ..... الان که چندین روز از اون روز گذشته هنوز زنده ام .... وقتی اونجا بودیم با خودم می گفتم اگه از اینجا بریم حتما از دلتنگی می میرم و زنده نمی مونم ..... الان که دارم می بینم زنده ام، اشک از چشام جاری میشه .... همش مثل یه رویا بود یه خواب شیرین ..... اونجا که بودم هر بار .... قدم می ذاشتم حرم اشک از چشام جاری می شد و بغض گلویم رو می گرفت به یاد تمام دلتنگی هایی که توی اینهمه سال داشتم و در انتظار رفتن به اونجا بودم و همزمان با تمام وجود از خدا می خواستم تمام کسانی که دلشون میخواد اینجا بیان هر چه سریعتر قسمتشون بشه و مهمتر اینکه از خدا خواستم توی هر قدمی، ه...
20 ارديبهشت 1393
1